آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

سرزمین عجایب

توی ماه رمضون ما اگه جایی افطار دعوت نباشیم بعد از افطار میریم بیرون.دو شب پیش خواستیم بریم تیراژه خرید کنیم،تو راه زنگ زدم به مامان دیدم اونها با مهدیه رفتن پارک پلیس آرمان هم که شنید من به عبداله گفتم مامان اینا رفتن پارک پلیس می گفت منم می خوام برم پارک پلیس. ما هم که مسیرمون عکس اون مسیر بود به آرمان گفتیم باشه میبریمت پارک ولی یه جای دیگه آرمانی هم قبول کرد.اول ما خریدمون رو کردیم بعد رفتیم سرزمین عجایب من هم با آرمان سوار شدم وقتی رسیدیم بالا دو دقیقه ای چرخ فلک رو نگه داشته بود وای از ترس قلبم داشت میومد تو دهنم ولی آرمان بی خیال و راحت بلند می شد و می نشست من که نمی خواستم ترسم رو به آرمان هم منتقل کنم فق...
12 مرداد 1391

سفر به مشهد

پسر گلم منو ببخش که خاطراتتو دیر به دیر برات ثبت میکنم نمیدونم چرا دچار کمبود وقت شدم. این خاطرات مربوط به حدود یک ماه پیش هست حیفم اومد از اونا بگذرم . ما به همراه مامان هاتی و بابا اصغر و خاله سوده و محدثه و خاله مهدیه و عمو علی یه سفر یک هفته ای رفتیم.اول رفتیم ماسوله،این سفر دوم آرمان به ماسوله بود. تو جاده نرسیده به ماسوله بدو ورود به ماسوله آرمانی و بابا بعد یه ویلا توی قلعه رودخان گرفتیم و تا فرداش اونجا بودیم عجب جای بکری بود خیلی دیدنی بود. خاله محدثه و آرمانی آرمانی خسته از کوهنوردی برای خوردن ناهار اطراف ویلا در قلعه رودخان آرمانی با دو تا از بچه های قلعه رودخان که آرمانی میگه دو...
12 مرداد 1391

سفر مکه خانواده عمو

عمو و زن عمو و ریحانه و راحله قبل از مسافرت ما رفتند مکه و بعد از مسافرت ما برگشتند.برای بدرقه آرمانی خونه دایی علیرضا بود و با ما نیومد و برای استقبال هم دیر وقت بود و خوابش رفته بود. خاله مهدیه - راحله (داحله) -محدثه - ریحانه (دحانه) - سوده عموی خودم این دو تا شاخه گل رو هم خودم از عکسهای فیس بوکشون برداشتم و برای ریحانه و راحله درست کردم اینم آرمان خوابالو با گلی که برای عمو و زن عمو آورده بود بابا اصغر و عمو حسن مراسم ولیمه عمو اینا : آرمانی و راشین ...
12 مرداد 1391
1